این قوم عادت دارد به بریدن سر /زکریا آن جا که هستی به امام حسین (ع) بگو به کدامین گناه مرا کشتند؟
“بای ذنب قتلت … “
نمی دانم مادر شده ای یا نه ؟ وقتی به عناوین مختلفی که با آن شناخته می شوی عنوان مادری هم اضافه می شود انگار بنیان وجودی ات کامل می ریزد و از اول ساخته می شوی. اینبار مادر ساخته می شوی و “مادر” این “م” و"ا” و"د"و “ر” یعنی اوج مهربانی و احساس پاک ودلرحمی و رأفت. اگر تا دیروز با دیدن گریه کودکی در خیابان خنده ات می گرفت و کشتن حشرات کوچک برایت تفریحی محسوب می شد حالا دیگر هر کدام از این اتفاقات قلبت را به درد می آورد. حالا که مادر شده ای خواب سنگین شب هایت با کوچکترین صدای کودکت به هم می ریزد و بیدارمی شوی… حتی به کودکان غریبه ای که نمی شناسی هم، نمی توانی مهربانی نکنی. با کودکت که به محیط بازی می روی با زمین خوردن هر بچه ای قلبت می لرزد و “یا زهرا “می گویی. نمی دانم سِرِّ این رأفت ومهربانی در چیست ؟؟
در همه جای دنیا با هر رنگ و نژادی این حس و حال فرق نمی کند. همه مادران در همه جای دنیا همین حس را دارند. و این از بدیهیات عالم هستی است که همه بدون هیچ حساب و کتابی قبولش دارند. در این میان مردان هم بی نصیب نبوده اند، بعضی از آنها برای کشف این احساس رقیق و شفاف تلاش هایی کرده اند مثل شبیه سازی درد زایمان در بدن خود با روش های مصنوعی و امثال آن… واین نقطه عطف این احساس است که همه عالم را درگیر کرده.
حالا با خودت کمی خلوت کن، کمی فکر کن، مادر باشی، پسر داشته باشی، پسرت جلوی چشمت قد کشیده باشد، بزرگ شده باشد، برایش لالایی خوانده باشی، موهایش را شانه کرده باشی برایش پیراهن مردانه و شلوار جیب دار خریده باشی تا مانند پدرش مرد شود. قد وبالایش را ببینی و حظ ببری از این مرد کوچک بی مثال… در رویاهایت دامادش می کنی و برایش کِل می کشی و حجله گل می بندی… چه مزه ای دارد این عاشقانه مادرانه!!!
یک روز صبح که از خواب بیدار شدی هوس می کنی با پسرک زیبایت به زیارت بروی.
-پسرکم بیا تا بابا بیاید به زیارت برویم.
ومرد کوچکت سریع مردانه ترین لباس هایش را بپوشد تا مادر خوبش را به زیارت ببرد، شاید کمی جبران زحمت چند ساله کند…
از خانه بیرون می آیی وبه پدر خانه پیام می دهی “حبیبی ،اذهب الی المدینه المنوره للزیاره ،وسوف اعود الی الصحه انشالله ،لا تقلق”
زیر لب برای مرد کوچکت آیه الکرسی می خوانی و دستت را از زیر عبایه در می آوری و بر شانه کوچکش تکیه می دهی وچشمانت را بسته، خستگی این شش سال را با نفسی عمیق بیرون می دهی. تسبیح تربتت را در دستت می فشاری و ذکر” یا فاطمه الزهرا اغیثینی “را شروع می کنی.
لعنت به تو مردک وهابی خدا نشناس، تو رویاهای مادرانه ام را دریدی… همچون درنده ای وحشی و حیوان صفت… کاش کمی صبر می کردی تا مدینه راهی نمانده بود.
پسرکم گرسنه بود غذا می خواست. برایش تکه نانی در آوردم تا سیرش کند و پسرک مظلومم به عادت همیشگی با خوردن غذا بر رسول خدا و اهل بیت او صلوات فرستاد…
صدای ظریف و زیبایش در گوشم می کوبد!! لعنتی صدای پسرم را بریدی… پسرکم بلند خواند ” اللّهمَ صلِّ علی محمّدٍ و الِ محمّد” و من چه می دانستم تو وهابی شنیدی نوای پسرکم را…
تو با شنیدن صدای پسرم انگار صورت نحس و کثیفت داغ شد، وحشیانه به سمت شیشه مغازه رفتی و آن را شکستی من و زکریایم متعجب و لرزان رفتار وحشیانه تو را نگاه می کردیم،که چه می کنی؟؟؟ چگونه توانستی کودکم را از پناه آغوشم به زور بگیری؟ چرا پنجه هایم یارای مقاومت بیشتر در مقابلت را نداشت؟ کاش من را می بردی. چه کردی با کودکم!!! شگفتا از این همه قساوت، دیگر دلم نمی خواهد چشم به دنیا بگشایم. یا رسول الله شکایتم را نزد تو می آورم ….
یا رسول الله تا به سمت حرمت برگشتم و فریاد “وا رسول الله “سردادم، انگار بی بی زینب را دیدم، که در کشاکش میدان کربلا بر بالای تل زینبیه “وا جَدّاه، وا مُحمّدا، وا اُمّاه، وا اَبتاه” می کشید، بانو پا کشیدن برادرش را بر زمین می دید و فریاد می زد و من پا کشیدن پسرم را…
یا رسول الله، مردم مدینه هنوز با مردمی که در زمان حیات دخترت صدای فریادش را درحمایت از ولی امرش در کوچه شنیدند ولی از ترس از خانه هایشان بیرون نیامدند تا فاطمه سلام الله علیها مورد ضربت مردان جنگی قرار بگیرد، فرقی نکرده اند. هرچه فریاد زدم هیچ کس طفل معصومم را از زیر دستان وهابی وحشی بیرون نکشید کودکم پر پر زد ومن رباب شدم . رباب شدم و بارها اباعبدالله را صدا کردم و دیگر چشمم هیچ ندید از دنیا …….
ام زکریا، حبیبتی، در این مصیبت خود را تنها نبین، مادران ایرانی و همه مادران شیعه و همه مادران مسلمان اعم از شیعه و سنی، در غم شهادت کودک معصوم و بی گناهت به عزا نشسته اند، عزیزم از بستر بلند شو دوباره نفس بکش ما برای همراهی سید و مولایمان و هم رکابی فارس الحجازمان به مادرانی همانند تو نیاز داریم، از بستر بلند شو و دوباره برای امت واحده اسلامی زکریا تربیت کن، جهاد اکبر درراه است… مولایمان مهدی عج الله تعالی به انتظار بزرگ شدن فرزند من و تو برای قیام عدل و داد دست به دعا دارد… همراهی اش کن. مشتاقانه منتظر گشودن چشمانت هستیم…